تحولات منطقه

 هویت شهید گمنام مشهدی پس از ۳۲ سال آشکار شد
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

احمد فیاض: صحنه اول، شامگاه یکشنبه 6 دی ماه 1394- منزل شهید سعید حیدری.
از سرویس قدس ویژه استان‌های خراسان تنها پیامی می‌رسد تا رأس ساعت 30/17 یکشنبه در نبش وکیل آباد 79 با سرهنگ شبانی از دست اندرکاران روابط عمومی سپاه امام رضا(ع) ملاقاتی داشته باشم! تماس سرهنگ شبانی نیز کنجکاوی را از بین نمی‌برد و وی نیز ضمن تأیید این ملاقات به همین اندازه بسنده کرده و می‌گوید: وعده ما رأس ساعت 30/17 در نبش خیابان پژوهش بلوار وکیل آباد!
رأس ساعت مقرر شامگاه یکشنبه و در تاریکی همراه با سوز و سرمای اوایل زمستان مشهد در نبش وکیل آباد 79 ناگهان فردی که در میان کت و کلاه و شال گردن پوشیده است؛ صدایم می‌کند!.سرهنگ شبانی است راهنمایی می‌کند تا نبش پژوهش 5 منتظر بمانم! کنجکاوی‌ام مضاعف می‌شود، اما می‌دانم که تا لحظاتی دیگر همه چیز روشن می‌شود.
یکی دو تن از مسؤولان و فرماندهان سپاه امام رضا(ع) به همراه یکی از عکاسان رسانه در کوچه پنجم دیده می‌شوند. ظاهراً مدعوین دیگری باید حضور بهم رسانند.
در این انتظار و کنجکاوی، جواد کریمی قدوسی نماینده مردم مشهد و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس به جمع حاضر می‌پیوندد و مورد استقبال جمع واقع می‌شود. پس از وی، عابدین عابدی مقدم مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان، سرهنگ احراری مشاور استانداری در امور ایثارگران، حجت الاسلام حسینی مسؤول نمایندگی ولی فقیه و سرهنگ افراسیابی معاون هماهنگ کننده سپاه امام رضا(ع) و اصحاب رسانه و... ، یکی پس از دیگری در جمع حاضر شده و سرانجام دسته جمعی با راهنمایی سرهنگ احراری وارد منزل شهید مفقودالاثر سعید حیدری می‌شویم. استقبال همراه با بهت و حیرت خانواده شهید بزرگوار بر پیچیدگی ماجرا می‌افزاید.
«اجازه دهید خبرنگاران و عکاسان پیشاپیش وارد منزل شهید شوند!». این را سرهنگ احراری به جمعیت میهمان می‌گوید. پس این یک ملاقات و بازدید معمولی نیست و شواهد حکایت از آن دارد که خبرهایی در راه است از جنس اشک‌ها و لبخندها! پدر و مادر شهید سعید حیدری، با وجود کهولت سن، راست قامت در آستانه در ورودی منزل از میهمانان غافلگیرکننده شان به گرمی استقبال می‌کنند. پیشانی و سر و صورت پدر شهید غرق بوسه می‌شود و میهمانان بصورت فشرده در منزل شهید سعید حیدری مستقر می‌شوند. برای مادر بزرگوار شهید در کنار دختران و دامادهای خانواده، صندلی فراهم می‌شود و پدر شهید نیز در کنار حجت الاسلام حسینی و در کنار تابلوی بزرگی از شهید بر روی مبل تکیه می‌زند.
در این هنگام سرهنگ احراری با معرفی تنی چند از مدعوین سرشناس، از عباس حیدری پدر بزرگوار شهید دعوت می‌کند تا چند کلامی برای جمع مشتاق حاضر سخن گوید. حالا جانباز بزرگوار سردار نجاتی مدیر کل بنیاد حفظ و آثار و ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی را می‌بینم که با استقبال حاضران وارد این محفل بی ریا می‌شود.
پس از صلوات جمعیت، این پدر شهید است که آغاز به سخن می‌کند. این بزرگوار در سخنان کوتاهی می‌گوید که بازنشسته فرهنگی است پس از 35 سال خدمت شرافتمندانه بازنشسته شده است. سعید ما(اشاره به شهید بزرگوار)، اولین فرزند و تنها پسر خانواده بود که در سال 1340 در مشهد متولد شد.
او از طریق بسیج به جبهه‌های حق علیه باطل رفت و در اسفند 1362 طی عملیات خیبر شهید و مفقودالاثر شد. سرنوشت پسرم را چندین بار این‌گونه در خواب دیدم که در میان بیابان برهوتی مقبره‌ای مانند مقبره امامزادگان(بلاتشبیه) نشانم می‌دهند و ندایی می‌گوید مقبره شهیدتان اینجاست!
بغض گلوی عباس حیدری را می‌گیرد و در میان فلاش‌های مکرر عکاسان، جمعیت، صلوات بلندی می‌فرستد. وی با شکسته دلی و اشک و آه ادامه می‌دهد: حالا نمی‌دانم که شما چه خبری آوردید برای ما...؟! چه نشانی پس از 32 سال از سعید ما دارید؟! سکوت نسبی منزل شهید می‌شکند و صدای ضجه و گریه اغلب جمعیت حاضر بلند می‌شود. سرهنگ احراری از پدر شهید می‌پرسد: جناب حیدری! دوست دارید حامل چه خبری برای شما باشیم؟! و پدر منتظر خبر، با نکته سنجی قابل تاملی پاسخ می‌دهد: نمی‌دانم...! اما هر خبری است ان‌شاءالله رضای خدا را در پی داشته باشد. مشاور ایثارگران استاندار سعی می‌کند با طرح سؤالی کمی ذهن‌ها را به اصل خبر نزدیک کند او می‌پرسد: جناب حیدری! این آقای احمدی پور که مسؤول مدیریت ایثارگران سپاه امام رضا(ع) هست در چه تاریخی و به چه منظوری نمونه خونی شما و خانم بابازاده(مادر شهید) را گرفتند؟! در پاسخ اما خانم صدیقه بابازاده چنین می‌گوید: حدود یک سال و نیم است که نمونه‌ها گرفته شده است.
پس از قرائت فرازهایی از وصیتنامه شهید بزرگوار سعید حیدری، مسؤول نمایندگی ولی فقیه در سپاه امام رضا(ع) به ایراد سخن می‌پردازد. حجت الاسلام حسینی می‌گوید: شهدای گرانمایه همیشه برای ما حجت، اسوه و الگوی شایسته‌ای بودند. حاج آقای حیدری! مزاری که شما بدان اشاره کردید، برای ایشان ایجاد شده است! سال 1385، سپاه امام رضا(ع)، تقاضایی به مسؤولان ارایه کرد مبنی بر اینکه از جمع شهدای گمنام یک شهید بزرگوار را برای دفن در محوطه صبحگاه پادگان شهید کاوه معرفی کنند و از جمع کل شهدای گمنام ایران اسلامی، فرزند شهید شما معرفی شد. حال پادگان شهید کاوه و مقر اصلی فرماندهی سپاه امام رضا(ع) کجاست؟!. در مجاورت منزل شما و در یک فاصله حدودا 500 متری و کنار بوستان وکیل آباد که اکنون شهید شما آنجا آرمیده و میعادگاهی برای تجدید عهد و کسب فیض سایر پاسداران شده است. این ماجرا و بشارت؛ طبیعی، عادی و اتفاقی نیست بلکه بیشتر به یک معجزه می‌ماند.
جمعیت حاضر از بهت و حیرت شنیدن این عیدانه در آستانه میلاد فرخنده نبی اکرم(ص) و امام جعفر صادق(ع) ناله سر می‌دهد و فضای محفل به عطر صلوات‌های مکرر معطر می‌شود.
سرهنگ احراری در میان اشک‌ها و لبخندها، متن نامه رسمی مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی را قرائت می‌کند که تصریح شده، شهید گمنام مربوط به شهید سعید حیدری فرزند عباس؛ تدفین در پادگان شهید کاوه؛ است! وی مژده می‌دهد که مقرر شده تا پس از 32 سال فراغ، فردا مقبره فرزند شهیدتان را در محل پادگان شهید کاوه به آغوش بگیرید. پس از مدیحه سرایی و ذکر خاطراتی از همرزمان شهید سعید حیدری، جهت برنامه ریزی مطلوب با خانواده شهید هماهنگی‌های لازم صورت می‌پذیرد.
صحنه دوم: ظهر دوشنبه 7 دی ماه 1394- پادگان شهید کاوه سپاه امام رضا(ع)
گرمای ظهر زمستانی اوایل دی ماه حتی در جوار بوستان جنگلی وکیل آباد مشهد مقدس و در محوطه میدان صبحگاه پادگان شهید کاوه که حالا مزین به « میدان صبحگاه بسیجی شهید سعید حیدری» شده، دلنشین است، اما نیک می‌دانم این گرما با حضور خانواده شهید، بستگان، فامیل و جمعی از همسنگران شهید والامقام و دلاورمردان پاسدار مستقر در پادگان، دلنشین تر نیز خواهد شد. گرمایی که از جنس نور و معنویت است؛ آن‌هم در آستانه سالروز میلاد مسعود نبی اکرم(ص) و ششمین ستاره آسمان امامت و ولایت امام جعفر صادق(ع). میدان با پرچم‌های سبز منقوش به صلوات بر محمد و آل محمد(ص) آراسته شده است و همه جا عطر صلوات پیچیده است. نگاهی به آخرین سنگ سفیدی می‌اندازم که بر روی آن چنین حک شده است:
 بسم الرب الشهداء و والصدیقین. شهید گمنام فرزند روح الله. سن تقریبی: حدود 20 سال. تاریخ شهادت: 1362 در عملیات خیبر، جزیره مجنون! چندین شاخه گل در دو سوی سنگ شهید گمنام خودنمایی دلچسبی دارند. گویا آخرین وداع را انجام می‌دهند، چه آنکه تا دقایقی دیگر این سنگ جای خود را به سنگ مزاری خواهد داد که بر روی آن نوشته شده است: مزار شهید سعید حیدری! یگان تشریفات، آخرین تمرینات خود را انجام می‌دهد.
پس از نماز جماعت ظهر و عصر، حالا پاسداران جان برکف سپاه امام رضا(ع) خود را به میدان صبحگاه می‌رسانند. خبرنگاران نیز آمده اند.
با ورود چندین اتوبوس و خودروی شخصی که حامل فامیل و دوستان خانواده شهید معظم «سعید حیدری» هستند. مسؤولان نیز آماده استقبال می‌شوند. سردار نظری فرمانده سپاه امام رضا(ع)، شخصاً به استقبال بیت معظم شهید می‌رود. بر پیشانی عباس حیدری بوسه می‌زند و با هیأت همراه  وارد میدان صبحگاه می‌شوند. رزم نوازان و یگان موزیک، آهنگ ورود می‌نوازند. گروه پرچم با شمشیرهای کشیده و به صورت منظم پرچم جمهوری اسلامی ایران، تصویر شهید معظم و جمع حاضر را همراهی می‌کنند. دست‌های سبزپوشان سپاه و سایر نظامیان به احترام بر لبه کلاه است. لحظه دیدار نزدیک است. دیداری که قلم از توصیف آن عاجز است. پدر و مادر شهید توسط اقوام محافظت می‌شوند، چه آنکه توان بالا رفتن از چند پله و هیجان دیدار با مقبره فرزند شهیدشان را آن‌هم پس از 32 سال ندارند.
 یکی از خواهران شهید همان بدو ورود به میدان صبحگاه بر زمین می‌نشیند و گریه امانش نمی‌دهد. ابتدا بانوان بر روی سنگ شهید گمنام افتاده، آن را طواف نموده و صدای هق هق و ناله و اشک شوق آمیز وصال، آنان را مجال نمی‌دهد. توسط دو نفر از یگان تشریفات، سنگ مزار «شهید سعید حیدری» با احترامات نظامی ویژه جایگزین سنگ قبلی می‌شود. فضای عاطفی و شورانگیز خاصی بر صبحگاه حاکم شده و جمعیت نیز اشک‌ها و لبخندها را تجربه می‌کند. اینجا از میهمان و میزبان خبری نیست. صحیح آنکه بگوییم مدعوین شهید سعید حیدری که حالا بر صندلی‌های از پیش تعیین شده مستقر می‌شوند.
سردار نظری در جایگاه سخنران قرار می‌گیرد. او تصریح می‌کند: تا به امروز امانتی را در اینجا نگه داشتیم که نمی‌دانستیم صاحب امانت کیست، اما امروز صاحب امانت به لطف الهی بر ما آشکار شد و این، تکلیف و رسالت ما را در قبال شهید و خانواده معظم شهید مضاعف می‌کند. شهدای عزیز دارای شؤون متعددی هستند که یکی از آن‌ها شأن ارتقایی آنان است.
به محض آنکه خون شهید جاری می‌شود، مقام وی اعتلا می‌یابد، به گونه‌ای که رتبه و مقامی بالاتر از آن متصور نیست. ارتقای خانواده نیز نتیجه آن است و شان خانواده‌های معظم شهدا ویژه است و ما در برابر آنان تکلیف و مسؤولیت داریم. شأن دیگر، شأن اجتماعی است. ملتی که شهید پرور است، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. به عبارتی شهدا هم رتبه و مقام خود و خانواده شان را ارتقا داده و هم جایگاه کشور و میهن خودشان را تعالی بخشیدند.
مراسم با مداحی حاج حسن نحوی حال و هوای عجیبی پیدا می‌کند. پس از آن در ابتدا دلاورمردان سپاهی و بسیجی به صورت گروهی بر سر مزار «شهید سعید حیدری» حاضر شده و با قرائت فاتحه ادای احترام کرده و با وی میثاقی دوباره می‌بندند. فرمانده و مجری میدان از رزمندگان و یادگاران هشت سال دفاع مقدس می‌خواهد تا اطراف مزار را خلوت کرده تا خانواده شهید حالا بتوانند پس از 32 سال بی اطلاعی آن را در طوافی از اشک ها، حرف‌های ناگفته و درددل‌های شان قرار دهند. حالا خانواده «شهید سعید حیدری» است و فراق 32 ساله‌ای که تنها بر اساس معجزه الهی مرتفع شده و مزاری که تنها حدود 500 متر با منزل شهید  فاصله دارد!

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha